داستان کوتاه: گوسفندان سیل زده
یکی از افراد سرشناس مکه، گوسفندانی داشت که هرگاه چوپانِ او شیر آنها را میدوشید و به او می داد، مقدار زیادی آب را با آنها مخلوط میکرد و به دیگران میفروخت.
چوپان که از عمل صاحب گوسفندان بسیار ناخشنود بود، خطاب به او گفت خیانت نکن که عاقبت بدی را در پی دارد، اما او توجهی نکرد.
روزی گوسفندان در دامنه کوهی حرکت میکردند که ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد و سیل بزرگی به راه افتاد و همه گوسفندان را با خود برد.
چوپان بدون گوسفندان به نزد خواجه رفت.
او که چوپان را بدون گوسفندان مشاهده کرد سؤال کرد گوسفندان مرا چه کردی؟
چوپان در جواب گفت آن آب هایی که با شیر مخلوط میکردی جمع گردید و سیلی شد و همه گوسفندان را با خود برد.
چوپان که از عمل صاحب گوسفندان بسیار ناخشنود بود، خطاب به او گفت خیانت نکن که عاقبت بدی را در پی دارد، اما او توجهی نکرد.
روزی گوسفندان در دامنه کوهی حرکت میکردند که ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد و سیل بزرگی به راه افتاد و همه گوسفندان را با خود برد.
چوپان بدون گوسفندان به نزد خواجه رفت.
او که چوپان را بدون گوسفندان مشاهده کرد سؤال کرد گوسفندان مرا چه کردی؟
چوپان در جواب گفت آن آب هایی که با شیر مخلوط میکردی جمع گردید و سیلی شد و همه گوسفندان را با خود برد.
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ساعت 16:24 توسط سلمان رزاقی زارع بیدگلی
|